به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

چند وقت پیش سری به محوطه تاریخی زردگ اردکان زدم.محوطه ای راز آلود که حرف های زیادی در خصوص برهه ای از تاریخ اردکان در میان آوارها و بنا های باقی مانده آن در دل دارد.

بر غربت این مجموعه غبطه خوردم و با خود اندیشیدم اگر این مجموعه بی نظیر در هرجای دیگری بود اینگونه نامهربانانه با آن برخورد می شد؟مسجد این مجموعه که تقریبا تنها بنای سالم آن است که طبق معمول بسته بود و بقیه ساختارهای معماری آن نیز کم و بیش در حال تلاشی و نابودی هستند.

تصرف و تعدی به حریم این محوطه ٬ از درختچه های پسته گرفته تا ساخت و سازهای غیر مجاز در پیرامون آن ٬ عاملی به شدت تاثیر گذار در روند تخریب و نابودی این مجموعه هستند که تاکنون هیچ فکر و اندیشه بنیادی برای آراد سازی و پاکسازی آن به انجام نرسیده است.

البته از این دست ابنیه و محوطه های تاریخی و باستانی در منطقه وجود دارد که در خاموشی و سکوت مسئولان و تاراج زمانه یک به یک فرو می ریزند بدون اینکه کوچکترین تحقیق و مطالعه درباره آنها به انجام برسد و حتی چند قطعه عکس ناقابل برای ثبت در تاریخی که شاید مورد غبطه آیندگان قرار گیرد.

به راستی ما امروز در همان مسیر و تفکری گام بر می داریم که طراحان و بانیان تخریب بازار تاریخی اردکان بر می دارند و چه سالوس وار و ریاکارانه سخن در مذمت آنها می گوییم و لعن و نفرین نثارشان می کنیم در حالیکه خود نیز جا در پای آنها گذاشته ایم و همین دور ها و تسلسل ها تا ابد ادامه خواهد داشت تا اینکه تنها و تنها میراثی که به جای خواهد ماند یک سری عکس ها و تصاویر خوش آب و رنگی است که در آرشیوها خاک خواهند خورد.

به راستی ما را چه شده است. در هر محفل و مجلسی که در خصوص پیشینه و تاریخ اردکان برپا می شود و یا نطقی که از سوی صاحب منصبی اردکانی ایراد می شود ٬ محال است که نامی از محوطه و به خصوص مسجد نخستین زردک از روی تفاخر و اشاره به گذشته درخشان منطقه  آورده نشود ٬ ولی آنگاه که پای عمل و حرکت پیش می اید به یکباره آقایان و متولیان امر خود را در نهانخانه ای  مخفی می کنند و ......

آیا واقعا تعیین حریم این محوطه و پاکسازی آن از تصرف های عدوانی و تخریب های محیطی کار شاقی است ٬ مگر ما چند مجموعه شامل کاروانسرا ٬ محوطه مسکونی و مسجد مانند این اثر داریم که اینگونه و با بی مسئولیتی محض از کنار آن عبور می کنیم. آیا این محوطه تا چند سال دیگر می تواند این تاراج ها و حرمان ها را تحمل کند و دم بر نیاورد.حتی کار را به جایی رسانده ایم که بخشی از بنا را تخریب کرده و محلی برای عبور مرور تراکتور و سایر وسائط نقلیه باز کرده ایم.

در همه دوره های گذشته حتی یک خط و یک پاراگراف علمی در خصوص کارکرد و قدمت احتمالی این محوطه نداریم و هرچه بوده تنها بر مبنای حدسیات و توضیحات شفاهی بوده است و ما هیچ نمی دانیم که این محوطه و منطقه استقراری ان چه موضوعیت و ارتباطی با بافت تاریخی و سیر تحول شهر نشینی و توسعه شهری اردکان دارد.

با گردشی در مزارع پسته اطراف این محوطه که چون خوره ای به جان آن افتاده است به قطعات متنابهی از سفال های دوره ایلخانی و تیموری برخورد می کنیم که تیغ بی رحم لودر ها و الات شخم زمین ٬ انها را از بافت تاریخی و هسته ای خود جدا کرده و آنها را از حیز انتفاع علمی انداخته است.

مطمئن نیستم ولی احتمال می دهم که حتی یک رلوه دستی و ساده هم از ساختارهای معماری آن به انجام نرسیده است و فاجعه بار تر اینکه تابلوی ثبت این بنا از شدت زنگار و فرسودگی در حال نابودی است.

ما باید تا کی شاهد این هتک حرمت ها به آثار تاریخی خود باشیم و تا کی انگشت حیرت و ندامت به دهان بگزیم.آیا تاریخ ٬ این قاضی بی رحم و شاید کمی منصف در باره ما نیز چون گذشتگان بی تدبیر ما قضاوت نخواهد کرد ٬ ایا فرقی بین زیاده خواهی ها و تفکرات مسموم توسعه ای گذشتگان با این بی تدبیری ها و این وقت کشی ها ما وجود دارد.

چرا ما همیشه در حال خودنمایی هستیم ؟ من نمی خواهم ارزش تاریخی برخی ابنیه را زیر سوال ببرم ولی آیا فقط باید ابنیه و آثار کم اهمیت تری چون تعدادی آب انبار مورد مرمت و حفاظت قرار گیرد و آثار گرانبهایی از این دست مغفول بماند. نمی خواهم با قطعیت این را بگویم ولی فکر کنم ما بیشتر دنبال تفاخر و شو بازی هستیم تا کارهای اصولی.

آیا واقعا کار شاقی است که یک محدوده و حریم مشخصی برای این محوطه تعریف شود و حداقل با یک روکش ساده کاه گل وضع موجود مجموعه را حفظ کرد تا شاید آیندگان ما که خدا کند فهیم تر و مسئولانه تر با قضایا برخورد کنند ٬ بیایند و به داد این بنا برسند.

کلنگ یک باستان شناس و یا کمچه یک مرمت گر ارزشش کمتر از تیغه های لودر ها و تراکتورهایی است که با خشونت تمام رگ و پی های این مجموعه را زده اند و حالا دارند به قلب شریان اصلی آن رسوخ می کنند. 

تجربه یک چیز را به من ثابت کرده است و اینکه نرود میخ آهنین در سنگ. من نوعی در این چند سال با وجود تمام بی مهری ها و ناملایماتی که دیده ام ٬ دیگر دارم کم کم ناامید می شوم از موضوع ساماندهی بادگیر ها و ساباط گرفته که مقاله و مطالب متعددی برایش نوشتم و حتی خدمت مقامات هم رسیدم تا موضوعات دیگر و در نهایت این موضوع . ولی مطمئنم حتی مسئولین زحمت خواندن این چند سطر کج و معوج را هم به خود نمی دهند و تنها و تنها تلاش خود را مصروف به کارهای روتین و چشم نوازی نموده اند که بتوانند در منظر عمومی خود را موجه جلوه دهند.

در خبری که وبلاگ چارسوق چند روز پیش گذاشته بود ٬ دیدم که به چه راحتی و برای انجام طرح های توسعه ای در محله صدراباد ٬ شاید بسیاری از بادگیرهای یک طرفه این محله نابود شوند و این نماد سنتی برای همیشه در آرایش شهری از میان برود و این در حالی است که در همه طرح های توسعه ای در کشورهای اروپایی بویژه ایتالیا که دارای میراث غنی رومی است ٬ تمامی ملاحظات زیست محیطی و تاریخی رعایت می شود و گاه شده حتی کلیت یک طرح بواسطه در خطر بودن میراث فرهنگی و تاریخی بلوکه شده و راه ها و طرح های جدیدی پیشنهاد کرده اند.

کوتاه سخن اینکه میراث فرهنگی و تاریخی ارزشمندی چون محوطه تاریخی زردک ملک شخصی هیچ مسئول و نهادی نیست ٬ یک میراث و ناموس جمعی و خاطره قومی مردمی است که صدها سال در این دیار ریشه دوانیده اند و نزج گرفته اند.چه کاروانیان و مسافرانی که در سایه سار این بنا آرمیده و چه طیور و چارپایانی که با نوشیدن اب قنات آن جان گرفته اند. بی انصافی است که از این گونه مسائل به راحتی عبور کنیم و ککمان هم نگزد.بی تردید ما در دادگاه تاریخ و در اینده ای نزدیک به محاکمه کشیده خواهیم شد و و این درحالیست که هیچ دفاعیه مستدل و منطقی برای کرده هایمان در دست نداریم.

زردگ ای زرد گشته در خزان بی عاطفگی ها

ای فراموش شده در حافظه نسیان زده ما

ای یادگار سترگ نیاکان و اجداد ما

تو سالیان سال سایبان بودی بر هرم آفتابی که بی رحمانه می تابید

و اینک همان آرمیدگان در سایه ات چه شوخ چشم و بی اعتنا

خرابی و ویرانی تو را به نظاره نشسته اند.

ایا روزی خواهد رسید تا جمعی پرهمت و ارزومند مرهمی بر زخمهایت بنهند

و یا چند انسان نمک شناس و سپاسگزار ٬ نفس های به شماره افتاده تو را

به حیاتی دیگر مبدل کنند

ای دریغ و افسوس ٬ کنگره های حصار تو در حال فروپاشی اند. کنگره هایی که روزی

پاسبان نیاکان ما بود و اینک تاریک خانه ای برای نواهای خوف ناک جغدهای خلوت نشین

ما به راستی بی انصافیم و یا چشم دلمان کور شده

که دیگر ناله های شبگیر و سوزناک تو را درک نمی کنیم.

و شاید تو هم تا چند صباحی دیگر خاطره ای کوچک می شوی در کویر باور ما

 و خدا کند این کابوس هیچ گاه به تحقق نپیوندد.

شايان اشاره است چون من خودم هم در مجموعه ميراثم و كمبود ها و نارسايي هاي بودجه اي و نيروي انساني را به شدت و با گوشت و پوستم لمس مي كنم، بيشتر پيكان انتقادم مسئولان ارشد شهري هستند كه بايستي پاي كار بيايند وگرنه مجموعه ميراث اردكان انصاقفا با بضاعتي اندك تا كنون گام هاي مثبت فراواني برداشته است ، هرچند كه نقد هايي به عملكرد اين نهاد هم واقع است.

با سپاس و امتنان.محسن میرجانی ارجنان. عضو انجمن حامیان میراث کهن اردکان