به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

ديروز و براي آخرين بار يكي از بازي هاي ليگ برتر فوتبال ايران را ديدم. بازي پرسپوليس و داماش گيلان. واقعا دل به هم زن بود و اصلا هيچ گونه تنوع تاكتيكي و جذابيت هاي فوتبالي در آن مشاهده نمي شد. چند تا آدم علاف و بي كار بي هدف به زير توپ مي زدند و در اين بكش بكش ها يك توپي هم وارد دروازه شد و تمام.آنقدر از تماشاي اين بازي چندشم گرفت و از اينكه وقت گرانبهايم را صرف اين بازي كردم از خودم بدم آمد كه بازي تمام نشده تلويزيون را خاموش كردم. دست بر قضا در حال مطالعه كتاب ارزشمند دكتر همايون كاتوزيان هستم با عنوان ايران ، جامعه كوتاه مدت و باورتان نمي شود كه بسياري از مباحث اين كتاب را در راستاي اين وضعيت اسفناك ورزش فوتبال مملكت خود ديدم و بر آن شدم تا مطلبي در اين خصوص تقديم خوانندگان عزيز كنم.

ورزش و صنایع وابسته به آن امروزه یکی از مهمترین منابع گردش مالی در جهان به حساب می آیند.البته این صنعت چندان هم نوظهور نیست ولی در این چند دهه اخیر خیلی بدان توجه و التفات شده است.صدور بازیکنان و ورزشکاران مطرح کشورهای مختلف برای بازی در لیگ های معتبر کشور های اروپایی و امریکایی و همچنین مبالغ کلانی که برای دستمزد ورزشکاران و ایجاد زیرساخت های اصولی و بنیانی صرف و هزینه می شود شاید به چند میلیارد دلار در سال برسد.البته این موضوع به خودی خود امری نیکو و پسندیده است و می بینیم کشورهایی چون برزیل و آرژانتین در منطقه امریکای لاتین سالیانه درامدهای مناسبی از این راه به دست می آورند که در اقتصاد رو به رشد آنها از جایگاه خوبی برخوردار است.یکی از مهمترین علل شکوفایی این صنعت در این کشورها تداوم و کوشش مستمر برای هرچه حرفه ای تر کردن این صنعت است به طوری که هم بازیکن و هم کارگزاران تیم های ورزشی و مدیران ورزشی هریک به وظایف خود آشنا هستند و با استفاده از منابع مالی خصوصی و نه بودجه های دولتی به این صنعت ورود کرده اند و در نتیجه از منظر حساب و کتاب و شرایط سود و زیان ما با یک وضعیت تخصصی و ساختاری خوبی مواجه هستیم. هر باشگاه در کشورهای اروپایی و امریکایی موظف به ایجاد زیرساخت های مورد نیاز بر مبنای منابع درامدی خود است و این باشگاه ها و موسسات ورزشی هیچ گونه کمکی را از دولت دریافت نمی کنند.

و اما در ایران. درست و دقیق نمی دانم شاید این دوره دهم و یا یازدهم برگزاری لیگ حرفه ای در کشورمان باشد.لیگی که شاید تنها نام حرفه ای بودن را بر خود یدک می کشد وگرنه کلیه قواعد و اصول آن به شدت آماتور است.باشگاه ها در ایران همه دولتی هستند و از بودجه بیت المال ارتزاق می کنند.هیچ یک از باشگاه های موجود در ایران از نظر قالب و شکل و امکانات مورد نیاز نه تنها حرفه ای نیستند بلکه شاید از درجه اماتوری نیز پایین ترند.نبود اسپانسرهای توانمند و همچنین پرداخت نشدن حق پخش تلویزیونی مسابقات یکی دیگر از معایب اصلی در راه حرفه ای شدن فوتبال ايران است.پس واضح و مسلم است كه اين فوتبال و نحوه نتيجه گيري و پيشرفت آن به هيچ گونه اصولي و منطقي نيست. نه كار زيرساختي مي شود و نه استعدادهاي ورزشي جذب مي شوند. هرباشگاه به فراخور پولي كه از منابع دولتي مي گيرد دست به خريد و ريخت و پاش ژولي مي زند كه براي جمع آوري و سازماندهي آن هيچ گونه زحمتي به خود نمي دهد.هيچ كس در اين زمينه پاسخگو نيست و در اين بازار مكاره است كه هر حسن و حسيني مي ايد و قباي مديريت باشگاه ها را به تن مي كند و يك چندي ادعاي هاي مريخي مي كند كه من چنين مي كنم و من چنان مي كنم و در نهايت با به جا گذاشتن چندين ميليارد بدهي اين دور و تسلسل را به فرد آوازه جو  وشهرت طلب بعدي منتقل مي كند.

از لحاظ جامعه شناختي و فرهنگي كليه شئون يك مملكت و نحوه اداره امور معمولا از يك مدلي واحد پيگيري مي كند. هنگامي كه دولت ها و مسئولان در هر دوره اي خيلي خود را پاسخگوي اعمال و كردارهاي خود نمي دانند و هنگامي كه با يك جامعه مصرفي مواجه هستيم كه تنها نفت بادآورده را از دل زمين استخراج كرده و به ثمن بخس مي فروشند و درامد حاصل از آن را صرف وارد كردن انگور شيليلايي ، پرتغال مصري و موز فيليپيني مي كنند ٬ ديگر چه انتظاري مي توان از فوتبال اين مملكت داشت فوتبالي كه فقط و فقط نتيجه گرا و كوتاه مدت مي انديشد و در سايه اين سياست گذاري و تغيير و تحولات سريع و بدون برنامه مديران و دست اندركاران بعضا بي تجربه و سياسي هماني مي شود كه در حال حاضر با آن مواجهيم.هنگامي كه ما حتي در قوانين موضوعه اي كه خود بنيان گذاشته ايم دست مي بريم و بدان پايبند نيستيم . نمونه واضح آن قانون سقف قراردادها در ايران است كه در چند سال اخير محل مناقشه بسياري از كارشناسان فعال در حوزه ورزش بوده و ما شاهد هستيم كه بسياري از مديران پولكي و يك شبه مدير شده با افتخار مي گويند كه سقف قراردادها را دور زده اند و يا اينكه با اين وضعيت فعلي سقف قراردادها اصلا نمي شود بازيكن گل كوچك هم استخدام كرد. به راستي در اين ورزش كشورمان كه شايد آيينه تمام نماي شئون اجتماعي و فرهنگي ماست چه در حال وقوع پيوستن است. مادر اين چند سال گذشته چه تعداد بازيكن نخبه و درجه اول رو كرده ايم. كار ما به جايي كشيده شده كه دوره مي افتيم در اروپا و دنبال بازكناني كه از نظر ژنتيكي رگه اي ايراني دارند ٬ مي گرديم.و اين بازيكنان هم كه تا ۲۰۰ سال ديگر در كشورهاي مبداء خود اميد ملي پوش شدن ندارند يك شبه و با ناز و ادا و سلام و صلوات مي آيند و چند صباحي شهرت كسب مي كنند و مي روند.

سازوكارهاي ناسالم ي چون دلالي و تجارت هاي كثيف كه خود موضوعي ديگر است كه خوشبختانه ديگر مسلم شده به شكل وسيع و مافيايي دارد هستي و كيان اين فوتبال را به تاراج مي برد و چه بسيار جوانان شهرستاني مستعد كه با گرفتار شدن در دام اين فرصت طلبان اصلا مسير زندگي و آينده اشان به تباهي رفته و به راه هاي ناراست كشيده شده اند.

شايد بتوان گفت ايران در همه زمينه ها يك جامعه كوتاه مدت است و همين ويژگي آن باعث شده كه هيچ گاه به كارهاي اصولي و پايه اي پرداخته نشود و تنها نتيجه گيري و نگرش به حال بدل به استراتژي اصلي ميديران و دست اندركاران كشوري شودو حال آنكه شما در غرب باشگاه هايي با بيش از يك قرن قدمت را شاهديد كه از بدو تاسيس به صورت خود اتكاء و با برنامه ريزي اصولي و دقيق پي ريزي شده و به كار خود ادامه مي دهند و البته گاها اين باشگاه ها نيز دچار بحران هاي مالي و مديريتي مي شوند كه بواسطه زيرساخت هاي قوي و وجود قوانين موضوعه قدرتمند و با ضمانت اجرايي بالا بعد از مدتي از بحران خارج شده و به شكوفايي مي رسند. 

در فوتبال معتبر اروپايي تيمي چون يوونتوس با اين همه اعتبار و افتخار ناگهان بواسطه برخي عدم شفافيت هاي مالي به دسته پايين تر سقوط مي كند و آب هم از آب تكان نمي خورد ولي در كشور ما هنگامي كه بواسطه اوباش گري تماشاگران يك تيم ، براي آنها محروميت صادر مي شود بعد از يكي دو جلسه تخفيف هاي متعدد فرا رسيده و به خودي خود آن قانون و دستور نقش بر اب مي شود. در فوتبالي كه يك بازيكن در مقابل چشم ميليون ها بيننده تلويزيوني دست به كارهاي غير اخلاقي مي زند و بعد از مدتي بخشيده مي شود ، شما خودتان قضاوت كنيد آيا سنگ روي سنگ بند مي شود.آيا ديگر انتظار نهادينه شدن قانون و سياست گذاري هاي منطقي از اين ويرانه را داشتن منطقي و اصولي است.

همانطور كه گفتم فوتبال ما تنها در پرداخت هاي كلان حرفه اي شده است و در ساير زمينه ها نه تنها رشد نداشته كه پس رفت هم داشته است. تيمي مانند شاهين در دوره قبل از انقلاب يكي از اصولش داشتن تحصيلات عاليه و دارا بودن شرايط اخلاقي و خانوادگي مشخصي بود ولي حالا چه. سطح عمومي سواد اكثر بازيكناني كه ۵۰۰ تا ۶۰۰ ميليون حداقل مي گيرند يا در حد سيكل است و يا در حد كلاس پنج و شش و خودتان قضاوت كنيد اين پول هاي بي حساب و كتاب با اين وضعيت فرهنگي و آموزشي هم خواني دارد و ايا مي توان انتظار داشت كه اين فوتبال در ابعاد گوناگون رشد كند و عاملي باشد براي نجات و سلامت جامعه.

خودتان قضاوت كنيد..................