به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

کوی دانشگاه تهران و خاطرات بیاد ماندنی آن

بعضی وقتا آدم یه کم نوستالوژیک باشه به نظر من بد نیست. درسته که ادم نباید زیاد در گذشته و خاطراتش غور کنه و باید بیشتر به زمان حال و آینده اش نگاه کنه ولی خداوکیلی بعضی جاها و خاطراتی که تو اون بستر شکل گرفتن تا همیشه زندگی تو خاطر آدم می مونه و با یادش کمی از الامش کاسته میشه.کوی دانشگاه تهران یکی از همون جاها برای منه. شوخی نیست من هفت سال از عمرم را در این مکان گذروندم. اگه فرض کنیم قراره ۷۰ سال زندگی کنم که فکر نمی کنم حدود یک دهم زندگیم در این مکان گذشته و قاعدتا خاطرات تلخ و شیرین زیادی هم برای من در زندگی در اینجا باقی مونده.شاید باور نکنید ولی الان که دارم این پست رو می نویسم بغضی غریب وجودم را فرا گرفته و نمی دونم با این بغض چیکار کنم.من در این هفت سال که مصادف بود با دوره اصلاحات خیلی خیلی پخته شدم و خیلی چیزها رو دیدم که شاید ارزوی هر کدام از شماها باشه و البته شاید هم ارزوی شما نباشه. شاید نقطه عطف دوران زندگیم در کوی دانشگاه ماجرای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بود که با اون حمله وحشیانه به یکباره کوی دانشگاه به خاک و خون کشیده شد.نمی دونم بگم جای شما خالی بود یا نبود ولی هرچه بود یه دوره جامعه شناسی و جریان شناسی گروه های سیاسی رو تو این هفت سال از سر گذروندم. البته در کنار این دغدغه های اجتماعی یکی از شیرین ترین خاطرات اون دوران سفر های درون شهری بود که در قالب انجمن یا کانون یزدان انجام می دادیم. این کانون یزدان یک تشکل دانشجویی بود که توسط دانشجویان یزدی دانشگاه تهران بنیان گذاشته شد و سعی داشت که تمام بچه یزدی ها رو در کنار هم جمع کنه و البته در این بین چند تا وصلت و ازدواج هم سر گرفت.خوب یادمه در دومین یا سومین انتخابات این کانون با رای بالا دومین نفر منتخب شدم و کلی بچه ها بهم علاقه داشتن و هنوز هم که هنوزه این پیوند و ارتباط با بیشتر این بچه ها رو حفظ کردم.حالا که نگاه می کنم هر لحظه از این دوران طلایی برام خاطره انگیز بود و دریغ و افسوس که قدرش را ندونستم و استفاده ای که باید می کردم نکردم.این دو تا عکس هم از خاطرات این دروانه که با برادر رضایی و روح الله میرخلیلی روزها و شب های زیبایی رو گذروندم.اگه مجالی باشه شاید بتونم با یاداوری برخی خاطرات شیرین آن دوران شما را هم با فضای این محیط افسانه گونه آشنا کنم.دریغ و افسوس که در حال حاضر بواسطه پاره ای از ملاحظات دیگه حتی نمی تونم برای لحظاتی وارد محوطه کوی دانشگاه بشم و اینقدر سیستم های امنیتی قوی برای ورود و خروج اعمال میشه که حتی یه مگس هم نمی تونه به داخل این مجموعه وارد بشه.

در کنار روح الله میرخلیلی و برادر رضایی در ساختمان ۲۲ عزیزم.

با روح الله میر خلیلی و برادر رضایی و اقای دشتی در یکی از اردوهای دانشگاه تهران به همراه کانون یزدان