به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر


در مجله وزين كيهان فرهنگي شماره 5 در مرداد ماه 1363 مصاحبه اي تحت عنوان انقلاب اسلامي ، مردم و حفظ آثار باستاني در صفحه 37 آن به چاپ رسيده است كه مرور اين مصاحبه نشان مي دهد كه ما در حوزه ميراث فرهنگي چقدر در اهداف و ارزشگذاري هاي خود به خطا رفته ايم و  معيار و ملاك و محك هاي درجه اول را فرو نهاده و تنها و تنها به مرمت كوركورانه و حفاظت بي پايه و اساس روي آورده ايم. به نظر من همين رفتارهاي بدون پس زمينه علمي و عدم توجه به خواست هاي جامعه يكي از مهمترين علل ناكامي سازمان ميراث فرهنگي به رغم صرف مبالغ هنگفت در امر مرمت و حفاظت از اشياء و اثار بوده است.مصاحبه پيش گفته را به صورت خلاصه شده و نقل به مضمون برايتان انتخاب كرده ام و دوستاني كه مي خواهند به اصل مصاحبه دسترسي داشته باشند ، ايميل خود را براي من بفرستند تا شماره كامل كيهان فرهنگي سال 1363 را به صورت پي دي اف برايشان بفرستم.

دكتر باقر ايت الله زاده شيرازي: حفاظت در معاني مختلفي به كار رفته و روي آن عمل مي شود و به يك مفهوم متعارف و مورد نظر ختم نمي شود.بعضي از اوقات حفاظت به معناي محافظت از يك شيء است ، گاهي حفاظت مفهوم مرمت و تعمير را به خود مي گيرد و گاهي اين حفاظت صرفا اعمال قانون است.

هدف از احفاظت به طور اعم ، در باره آثار تاريخي و هر فراورده به شكلي عرضه شود كه براي انسان و جامعه سودمند باشد.

در موضوع حفاظت عامل نياز خيلي مهم است يعني شما چيزي را تعمير و حفظ مي كنيد كه به آن نياز داريد و اين نياز ممكن است جنبه مادي يا معنوي داشته باشد.

بعد از موضوع نياز ، مسئله ارزشيابي و اولويت گذاري مرمت و حفاظت اثار و اشياء از اهميت ويژه اي برخوردار است.به عبارت ديگر شكل برخوردتان با چيزي كه حفظ آن مدنظر است ، چه چيزي را برايتان تامين مي كند.

اساس اين ارزشيابي چگونه حاصل مي شود ؟ اين براورد بر اثر شناخت حاصل مي شود و پي اين شناخت است كه دست به قضاوت مي زنيم.به طور مثال شما خانه اي متعلق به يك فيلسوف و يا متفكري مانند ملا صدرا را مرمت مي كنيد ، اين اقدام شما در جهت اين نيست كه يك كالبد خشت و گلي را مرمت كنيد بلكه هدف از اين اقدام نشان دادن بستري است كه در آن اثار علمي و فلسفي توليد شده كه ياعث بالا رفتن شعور و آگاهي جامعه مي شود.و اين يعني پاسخ گفتن به يك نياز فرهنگي جامعه.

اگر روند مرمت و حفاظت از آثار بر پايه تعاليم قراني  و هدف از آن عبرت گيري باشد فرقي نمي كند كه اين بنا متعلق به مسلمان يا غير مسلمان باشد چون هردوي اين اثار براي ما عبرت گيري و تفكر را تداعي مي كنند و اين مسئله بستگي به بينش و جهان بيني ما دارد و بر اين مبنا است كه ما هم به حفظ اثار پيش از اسلام و اثار دوران اسلامي همت مي گماريم و مسجد و معبد در اين دايره مغاير با يكديگر نيستند.ولي يك تفاوت است در نحوه كار در اين اثار ما به طور مثال مسجد جامعه اصفهان را كه يك اثر تاريخي استثنايي است حفظ و مرمت و احياء مي كنيم چرا كه اين بنا با وجود ظرايف و طرايف فرهنگي و تاريخي هنوز هم كاربرد دارد و مانند يك سنگر است ولي تخت جمشيد را ديگر احياء نمي كنيم بلكه با اصول مشحص حفظ و مرمت مي كنيم تا جنبه زيبايي شناختي و عبرت گيري آن بارز تر و برجسته تر باشد.

ما در 50 ، 60 سال گذشته با يك حادثه مهم تاريخي مواجه بوده ايم و آن قطع تداوم فرهنگي ما بوده است كه حاصل آن پديد آمدن ارزش هاي كاذب و نياز به توليدات غير اصيل بوده است حال آنكه نياز اصلي ما پرداختن به ريشه هاي اصلي خود و تشخيص هويتمان بوده است.

يك نكته مهم كه باعث يك ديد منفي از سوي مردم به حفظ اثار بوده ، سوء استفادهايي است كه از اين آثار در دوره هاي گذشته براي رسميت دادن به حاكميت آن دولت ها بوده است. بايد توجه داشته باشيم كه اين حكومت هاي وقت بوده اند كه خو.د را به اين اثار بند كرده اند و نه اين اثار به حكومت ها به طور مثال در دوره پهلوي هم به تخت جمشيد اهميت مي داده اند و هم به بارگاه امام رضا كه خود جنبه هاي سياسي و مذهبي داشته و دليلي وجود ندارد كه اين اثار مورد بي مهري قرار گيرند چرا كه از اين اثار سوء استفاده شده است. و نكته ديگر اينكه شايد تخت جمشيد به دستور شاهي ساخته شده است ولي اين اثر حاضل دسترنج مردم ميهن ماست و نموداري از خلاقيت و توانايي آنها.

در دوره پهلوي تخريب هاي فراواني در خصوص اثار تاريخي صورت گرفته است و ما در دوره انقلاب اسلامي با توجه به صبغه روشن فرهنگي بودن آن متوقع بوده و هستيم كه بايستي اين روند متوقف شود.البته در برخي موارد بواسطه سوء نيت برخي مسئولان و اين تصور كه اين اثار تجلي گر طاغوت هستند تخريب هاي چندي صورت گرفت كه شايد بارز ترين علت آن غليان احساسات مذهبي مردم بود.

ما معتقديم برخورد هاي قانوني مشكل تخريب اثار را حل نمي كند چرا كه اگر اثري تخريب شد يك ضايعه است و ديگر اعمال قانون و مجازات آن بنا يا اثر را بازنمي گرداند و بايستي جوري با جامعه تعامل داشته باشيم كه اگر هم نيت خيري در كار آنها باشد از طريق مجاري قانوني و راهكارهاي علمي بتوانيم كمترين خسارت را به اثار وارد نماييم.

يكي از نكات جالب قانون شوراها در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اين است كه حفظ اثار تاريخي و فرهنگي را بر عهده شوراها گذاشته اند.

يكي از اولين اقدامات دولت جمهوري اسلامي بعد از پيروزي انقلاب صدور فرماني بود كه طي ان ممنوعيت هر گونه نقل و انتقال عتيقه و اموال فرهنگي را در پي داشت كه اين خود يكي از مهمترين مواهب اين نظام براي ميراث فرهنگي است.

دو تفاوت عمده در نحوه و نوع نگاه به ميراث فرهنگي و اثار تاريخي نسبت به قبل از انقلاب ايجاد شده است كه يكي از ان خود مردم هستند و ما مردمي را داريم كه ميراث دار اين اثار هستند و بارها شده كه همين مردم با كمك هاي مادي و كار كارشناسي ما به حفظ و نگهداري اثار كمك كرده اند. و اين مورد را قبل از انقلاب نداشتيم و ديگري موضوع جنگ و گرفتاري هاي ناشي از آن است كه در دوره گذشته با آن مواجه نبوديم.

نياز واقعي ما در حفظ و جراست از ميراث هاي فرهنگي ، شناخت واقعي خودمان است . ما مي خواهيم حركت اصولي انجام دهيم و اطر اين كار را نكنيم نسل هاي بعدي نفرينمان مي كنندو اين كارهاي فرهنگي بايد دوشادوش و همراه جنگ پيش برود.