تغيير كاربري ابنيه بافت تاريخي يكي از راهكارهاي پيشنهادي براي حفظ أن
در ادامه سلسله بحث هايي كه در خصوص حوزه ميراث فرهنگي به حضورتان تقديم كرده ام ، در بحث پيش رو قصد دارم تا اگر خدا بخواهد به جنبه اي ديگر از اين موضوع اشاره كنم ، جنبه اي كه البته بارها بدان پرداخته شده ولي هيچ گاه بعد عملياتي و ميداني به خود نگرفته است.
در بحث هاي گذشته اشاره شد كه تنها مرمت و بازسازي عرصه بافت تاريخي نمي تواند تضميني براي نجات آن باشد و گفتيم كه جامعه بواسطه تغيير نگاه و پررنگ شدن مناسبات اقتصادي در جامعه امروز ، ميراث فرهنگي را به صرف قدمت و تاريخ و ارزش فرهنگي آن نخواهد پذيرفت و بايستي بتوان با يك سري تدابير و امكان سنجي درامد زايي از بافت تاريخي ، زمينهي حساسيت بيشتر مردم به سلامت بافت تاريخي را مهيا نمود.
البته بخش اعظم از اين امكان سنجي اقتصادي براي بافت تاريخي و ميراث فرهنگي ، بستگي به مناسبات سياسي و اقتصادي حكومت است ، و كارگزاران حوزه ميراث فرهنگي خيلي در اين موضوع نمي توانند ورود پيدا كنند.
تجربه نشان داده است كه با توجه به جميع جهات چون معذورات پوشش براي گردشگران و نبود امكان گردشگري تفريحي آنچنان كه در كشورهايي چون تركيه و تايلند وجود دارد و موج تبليغاتي ايجاد شده در جهان بر عليه ايران كه كشوري نا امن است ، اگر بخواهيم منتظر تحول اساسي در حوزه گردشگري باشيم و به اصطلاح حوزه ميراث فرهنگي نيز درامدزا و خود اتكا شود تا بتواند در كنار بودجه هاي معدود دولتي ، درامد سرشار ناشي از توريست ( فرهنگي و سلامت)را خرج خود ميراث كند و اين شكوفايي باعث تغيير رويكرد جامعه در جهت حفظ و حراست ميراث شود ، زهي خيال باطل است و اين پروسه به نظر من زمان بر و بسيار متاثر از رويكرد هاي حاكميتي است و در ايران هم كه شما بهتر مي دانيد كه هيچ يك از دولت هاي حاضر يك استراتژي مشخص سياسي كلان در دستور كارشان نبوده و اين تغيير رويكردها كه گاهي نزديكي به غرب و گاهي واگرايي به غرب را در برداشته به شدت بر صنعت نوپا و ضعيف گردشگري تاثير خواهند گذاشت.
به قول فردوسي بزرگ ((بناهاي اباد گردد خراب )) و ما نمي توانيم همچنان دست روي دست بگذاريم و منتظر اين روندهاي زمان بر باشيم و در مقابل بودجه هاي قطره چكاني و در حد صفر ميراث فرهنگي به عنوان متولي حفظ و ساماندهي بافت هاي تاريخي نيز خيلي نمي تواند شالوده بافت هاي تاريخي را براي اينده تامين كند. ومدام هم نمي توان اين شعار را داد كه بايستي روح زندگي را در بافت تاريخي دميد ، بافتي كه امكان كوچكترين دسترسي محلي و امكانات شهري چون آمبولانس و اتش نشاني و پاركينگ ندارد و اگر به همين متولياني كه مدام اين شعارهاي دهن پر كن را سر مي دهند بگوييد كه براي چند ماه كه نه چند روز در اين بافت زندگي كنيد ، آنگاه مي فهميد كه اين اظهارات و موضع گيري هاي خبري تنها كف روي اب است و مصرف رسانه اي دارد و به قول معروف مرگ براي همسايه خوب است.
ايا در اين ميان يك راه ميانه اي براي گذر از اين بحران وجود دارد؟ ايا مي توان در اين دوران كه شرايط اقتصادي مملكت به گونه اي نيست كه بتواند آنطور كه بايد و شايد به امور بافت تاريخي رسيدگي كند ، بايد دست روي دست گذاشت و اين هويت جمعي و تاريخي را از بين برد. اين هويت تنها مختص من دوستدار ميراث نيست بلكه متعلق به آن مسئولي است كه هنگام مصاحبه ها و پز دادن هاي معمول ، به سابقه چندين صد ساله و يا چندين هزار ساله منطقه خود اشاره مي كند و آن را عاملي در جهت اصالت و برجستگي منطقه خود مي داند ، اين هويت جمعي متعلق به آن روحاني است كه به خود مي بالد كه در حدود 4 قرن پيش منطقه اش داراي فلان عالم برجسته بوده و سابقه تدين در آن چنين و چنان است؟ ايا اين افتخارات و اين اصالت ها در خلاء ايجاد شده است و هيچ گونه ما به ازاي مادي نداشته است؟ ايا اگر اين بافت تاريخي موجوديت نداشت ، ديگر مي توانستيم به اين حوزه هاي مختلف و اصالت آن در منطقه امان اشاره كنيم.
مگر همين بنيامين نتانياهو رئيس رژيم اشغالگر قدس در آخرين سخنراني اش در سازمان ملل اولين جمله اش اين نبود كه از نوادگان ابراهيم است و قومش بيش از 4 هزار سال سابقه مدنيت دارد.اين موضوع كمي براي رژيمي كه دنبال ماهيت و هويت و تاريخ سازي است ، نيست بلكه به نوعي نوعي از اصالت سازي و بستر سازي براي توجيه مالكيت اسرائيل بر سرزمين مقدس فلسطين است.
نگارنده بر اين باور است كه در شرايط كنوني در كنار فعاليت هاي ميراث براي حفظ بافت تاريخي كه در خوشبينانه ترين حالت مي تواند كمتر از چند درصد آن را تحت پوشش قرار دهد ، بايستي ساير نهاد هاي شهري و حاكميتي شهر نيز پاي را در گود بگذارند چرا كه اين هويت جمعي مختص به كاركنان ميراث نيست و اين يك خاطره ازلي همه باشندگان اردكاني است.
متاسفانه در سال هاي گذشته هيچ گونه طرح جامعي براي بافت تاريخي تعريف نشده است و كليه فعاليت ها در اين حوزه به يك سري اقدامات جسته گريخته و در برخي نقاط كانوني بوده است.بعد از چندين سال از توجه به بافت تاريخي هنوز يك دسترسي مناسب به بافت وجود ندارد و علي رغم تخريب هاي زياد تا حالا يك محوطه پاركينگ مناسب براي معدود ساكنان بافت تاريخي در نظر گرفته نشده است.بگذريم از اينكه ديگه كمتر خانواده اردكاني در اين بافت مانده اند و بافت تاريخي تبديل شده به يك كلني مهاجر پذير و اسيب زا كه صداي جامعه را درآورده است.
به نظر نگارنده تغيير كاربري برخي از ابنيه بافت و تبديل آن به برخي نهاد هاي دولتي و اموزشي شايد راهكاري مناسب باشد، به شرط اينكه ساير ملزومات چون ازاد سازي هاي مجاز براي ايجاد پاركينگ و ساير خدمات شهري هم در اين پروسه ديده شود. البته اين پيبشنهاد موضوع جديدي نيست و بارها و بارها از سوي فعالان فرهنگي و حتي مديران شهري هم مطرح شده است.
خوشبختانه در اردكان ما نمونه اي از اين تغيير كاربري مفيد را داريم و آن مجموعه فرهنگي ايت الله خاتمي اردكان است. مجموعه اي كه امروزه چون نگيني بر تارك شهرمان مي درخشد و فضاي ابرومندي براي برگزاري همايش ها و نشست ها است. البته موقعيت اين مجموعه خيلي با وضعيت بافت تاريخي متفاوت است ولي بالاخره اين اقدام مي تواند الگويي باشد براي فعاليت هاي احتمالي براي اجراي مدل هاي مشابه در بافت تاريخي. در كنار اين تجربه موفق ، تجربه ناموفق طرح پرديسان را نيز داريم ، طرحي كه با صرف هزينه اي هنگفت تقريبا به حال خود رها شده و اگر پاي درد دل اقاي قاضي متولي و نگهبان آن بنشيني بسيار متاثر مي شوي.البته اگر هم اين طرح به سرانجام مي رسيد و تبديل به يك مجموعه هتل رستوران سنتي نيز مي شد با وضعيت فعلي كسادي گردشگر و اسكان هتل در ايران و استان يزد ، باز هم تبديل به استخواني در گلو بود چرا كه هزينه تعمير و نگهداري اين چنين ابنيه اي اگر سوداوري و صرفه اقتصادي نداشته باشد ، خود تبديل به بحراني ديگر مي شود.
بهترين اقدام براي تغيير كار بري براي بافت تاريخي انتقال نهاد هاي رسمي و آموزشي و خدماتي به بافت تاريخي است و آنهم با ملزوماتي كه بدان ها اشاره شد.شايد بتوان اولين نهادي كه مي تواند در اين مسير پيشگام شود را معاونت بهسازي و نوسازي شهرداري اردكان دانست. نهادي كه در شهرداري بيشترين كمك ها و همراهي را با ميراث فرهنگي داشته اشت و انصافا هم به وظيفه قانوني خود به خوبي عمل كرده است. اين اقدام اگر جنبه عملياتي به خود بگيرد مي تواند حتي نقش شهرداري بافت تاريخي را هم بازي كند و به قول معروف با يك تير مي توان دو نشان را زد.
در اين نوشته تنها به همين يك مورد اشاره مي كنم و البته تاكيد دارم كه بايد زيرساخت ها ومقدمات اين كار فراهم شود و قبول دارم كه اين اقدام خيلي هم ساده نيست ولي خيلي هم رويايي و دور از دسترس نيست.
در پايان باز بر اين نكته تاكيد دارم كه بايد براي حفظ بافت تاريخي شهرمان رويكرد ها و خط مشي ها را تغيير داد و اين محقق نمي شود مگر اينكه نگاه كلان مسئولان شهري نيز به اين سمت متوجه شود و در انجام اين رسالت ملي و ميهني مجموعه ميراث فرهنگي را همراهي نمايند.