برای هفته میراث فرهنگی
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر
با سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز
در هفته بزرگداشت میراث فرهنگی به سر می بریم.سازمانی که مسئولیت ساماندهی و معرفی ذخائر فرهنگی و تاریخی کشورمان را به جهانیان بر عهده دارد.در طول بیش از دو دهه و اندی از حیات این سازمان در نظام جمهوری اسلامی فعالیت های چشمگیری در حوزه مرمت ٬ باز زنده سازی و معرفی جاذبه های تاریخی و میراثی مان به انجام رسیده و بی انصافی است اگر بخواهیم با سیاه نمایی تلاش های کارشناسان خبره و متعهد این مجموعه را قدر ناشناسی کنیم.سازمانی که با بودجه ای محدود و ناکافی که هیچ گونه سنخیتی با حجم عظیم اثار و بناهای تاریخی کشور ندارد توانسته گام های مهمی در جهت حفظ و حراست از میراث کهن دیارمان بردارد.
اینکه این سازمان تا چه حد توانسته به اهداف پیش بینی شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دست یابد ٬ موضوعی نیست که در این مطلب کوتاه بتوان بدان اشاره کرد و البته در حد بضاعت این حقیر نیز نمی باشد.اما موضوعی که می خواهم در این نوشته بدان بپردازم و فکر می کنم با توجه به حضور چندین ساله در این مجموعه تا حدودی بدان اشراف دارم ٬ نگاه مردم و جامعه به این سازمان است. نگاهی که متاسفانه چندان دلگرم کننده و همراه نیست.به جرات می توان میراث فرهنگی را یکی از منفور ترین نهاد ها و ارگان ها در اذهان عمومی جامعه دانست که البته این سازمان در ایجاد این نگاه دارای کمترین تقصیر و قصور است.شاید مهمترین عامل وجود چنین نگاهی به این سازمان را بتوان از دو منظر مردمی و دولتی مورد ارزیابی قرار داد.
نگاه مردمی و اجتماعی به سازمان میراث فرهنگی :
متاسفانه بعد از جنگ تحمیلی و بهبود نسبی اوضاع کشور ٬ این جنبه توسعه اقتصادی جامعه با رشد فرهنگ جمعی جامعه همراه نشد و به دیگر سخن فقر فرهنگی شدیدی نسبت به ارزش های تاریخی و فرهنگی به وجود آمد. مراد از فقر فرهنگی در اینجا سطح سواد جامعه نیست بلکه آن دیدگاهی است که معتقد به حرکت متوازن فرهنگی برخاسته از سنتی غنی به دنیای مدرن نبود. بر این مبنا دیگر اثار تاریخی و فرهنگی نه تنها ذخیره ای ارزشمند برای ایندگان به حساب نمی امد بلکه به نوعی نشانگر کهنگی و رجعت به گذشته ارزیابی می شد.بازخورد چنین تفکری تخریب های وسیعی بود که به منظور جایگزین سازی مدرنیسم بی ریشه و بی اصالت در دل بافت های تاریخی و فرهنگی به وقوع پیوست. با توجه به اینکه بیشتر بافت های تاریخی هم در نقاط کانونی و مرکزی شهر ها واقع شده بودند و از منظر ارزش گذاری مادی نیز مهم تلقی می شدند ٬ این روند رشد بی سابقه ای تا به امروز داشته است.حاکم شدن این تفکر کاسبکارانه در میان جامعه مفاهیم مقدسی چون میراث ابا و اجدادی را به هیچ انگاشت و دیگر این اثار نه تنها مفاخر تاریخی و میراثی به حساب نمی آمدند بلکه مشتی خشت و گل بودند که بوی کهنگی می دادند. همانطور که اشاره شد مدافعان این رویکرد از طیف های خاص اجتماعی بوده و هستند. به شخصه افرادی را می شناسم که دارای تحصیلات عالیه اکادمیک هستندو اعتقاد دارند که اروپا و غرب دارند ماهواره هوا می کنند و ما به این اثار بپردازیم و انها را حفظ کنیم. البته در پاسخ این گونه تفکرات که متاسفانه وجهه غالبی نیز یافته اند تنها می توان داستان کنیز و خاتون مثنوی معنوی را ارجاع دهم.حال شما به دیده انصاف بنگرید . این تفکر با این پشتوانه قوی اجتماعی که اقشار مختلفی را تحت پوشش قرار می دهد را چگونه می توان به ارزش های میراث آشنا نمود و انها را مجاب نمود که تفکر مادی گرایانه انها نه تنها منطقی نیست بلکه به جهات متعدد به نوعی بحران هویت در جامعه می انجامد. بارها هنگامی که در جمعی وارد شده ام به گوش خود شنیده ام که افراد با نجوا و کنایه از ما میراثی ها یاد می کنند و البته این محترمانه ترین برخورد آنها است و چیزهای بدتر از این را هم دیده و هم شنیده ایم. مشکلاتی که پرسنل خدوم یگان حفاظت در انجام ماموریت های کاری خود با آن مواجهند و درگیری های بعضا فیزیکی برای جلوگیری از تخریب های متعدد از مهمترین مظاهر این دید و نگره در جامعه ما است.متاسفانه جامعه ایرانی اگر از بسیاری از منظرها فرهیخته و متمدن است در خصوص توجه به میراث گذشته که نص صریح قران کریم است بسیار بی تفاوت و با فقر شدید فرهنگی برخورد کرده است و اصولا جامعه ایرانی و بهتر بگویم اکثریت قریب به اتفاق انها چنان به روزمرگی و بی تفاوتی نسبت به امور پیرامون خود دچار شده اند و چنان تفکرات مادی گرایانه در این جامعه غالب شده است که دیگر جایی برای توجه به اثار گذشته باقی نگذاشته است. البته در این میان این سوال را هم مطرح کنیم که ما مجموعه میراث در ایجاد این ذهنیت چقدر دخیل بوده ایم؟ ایا ما تا کنون گام هایی برای فرهنگ سازی و اموزش عمومی برداشته ایم ؟ و اگر برداشته ایم به چه میزان و با چه گستردگی و با چه ابزارهایی بوده است.ایا در طول سال های تاسیس سازمان میراث فرهنگی از تعرض به بافت های تاریخی و پدیده شوم عتیقه بازی و غارت میراث های تاریخی ما کاسته شده است؟جواب این سوال خیلی سخت نیست و نمونه های متعددی در طول این سال ها وجود دارد که به ما می گویند ما نیز کم گذاشته ایم. اگر بازار تاریخی اردکان ٬ نارین قلعه میبد و بافت های ارزشمندی چون بیده در حدود نیم دهه قبل مورد تعرض قرار گرفتند ٬ ایا این روند متوقف شد؟ بازدیدهای میدانی حکایت از آب رفتگی و کوچک شدن هرچه بیشتر این میراث های گرانقدر بشری هستند.در حقیقت شاید بتوان با ساده انگاری ٬ بر روی موضوع مهم دید و انگاره مردمی به میراث سرپوش گذاشت و آن را موکول به فرهنگ سازی های اینده نمود ولی حقیقت آن است که هرچقدر هم فرهنگ سازی بشود ٬ باز هم ما با این فجایع رودرو هستیم و دلیل آن هم تنها یک عامل است و آن عدم تناسب منابع مالی میراث و مجموعه تحت مدیریت آن است. اگر سیاست های کلی نظام با رویکردی متفاوت تر اجرا می شد و به سازمان میراث فرهنگی این اجازه را می داد که بتواند با دست و بال بازتری به تملک و مرمت اثار تاریخی بپردازد و در کنار آن نیز بخش خصوص با هدف استفاده اقتصادی از این فضا های مرمت شده گام در کار می گذاشت و مردم کوچه و بازار بازخورد های اقتصادی و رونق توریسم را مشاهده می نمودند به طور قطع و یقین این بار مردم خود پای در صحنه می گذاشتند و به فعالیت در این حوزه می پرداختند. ولی دریغ و افسو با این بودجه ها و امکانات قطره چکانی موجود ٬ مجموعه میراث فرهنگی تنها به مضحکه و ملعبه جامعه تبدیل شده است و کارکنان خدوم آن به مشتی آدم علاف و بیکار تشبیه می شوند که از صبح تا ظهر با ماست مالی کردن و خود را مشغول نمودن روز خود را سپری می کنند.من متاسفم که اینگونه بی پرده سخن می گویم ولی حقیقت را بایستی پذیرفت که این اولین گام در جهت معرفت و شناسایی به واقعیت های موجود است.
نگاه دولتی و دورن سازمانی به مقوله میراث فرهنگی:
از دیگر علل موجود نبودن وجهه ای مناسب از مجموعه میراث فرهنگی در جامعه را بایستی عدم همکاری نهاد های دولتی دیگر با مجموعه میراث دانست.در حقیقت نام میراث فرهنگی برای نهاد های دیگر شهر و عمرانی به مثابه ترمزی است که کار آنها را متوقف می کند.بارها به عینه شاهد بوده ام که در جلسات استعداد یابی که با حضور کلیه ارگان ها و نهاد های درگیر در عمران شهری برگزار می شود ٬ این نگاه و این دید نسبت به میراث وجود داشته است.در همین طرح های تفضیلی که برای کلان شهر ها و سایر مناطق شهری کشور تعریف می شود ٬ برای خالی نبودن عریضه گوشه چشمی به میراث هم می شود ولی حقیقت آن است که این طرح ها چون بر مبنای مدرنیسمی لجام گسیخته و توسعه شهری نامتوازن برگرفته از تفکرات مادی بانیان آنها سرچشمه می گیرد ٬ هیچ گونه اعتقادی به موضوع میراث فرهنگی نداشته و ندارد.از دیگر مظاهر ایجاد وجهه ای نامناسب از میراث فرهنگی در نزد عامه مردم ٬ عدم تعامل مناسب نهاد دادگستری و قوه قضاییه با مقوله میراث است. موضوع نحوه تعامل سیستم قضایی با حوزه میراث فرهنگی را بایستی در دو شق و جنبه مورد توجه قرار داد. اول اینکه اصولا قضات محترم دادگستری به تبع روحیه حاکم بر جامعه بر قوانین موضوعه میراث فرهنگی احاطه چندانی ندارند و روند کاری و مطالعاتی آنها نیز بیشتر بر مسائل کلان بنا گذاشته شده است و متاسفانه در مجموعه قوه قضاییه که شعبه های تخصصی ای چون دادگاه های ویژه نظام و روحانیت و کارکنان دولت و قس علی هذا دارند هیچ گ.نه مرجع تخصصی در حوزه میراث فرهنگی تعریف نشده و قضاتی با این تخصص آموزش ندیده اند و موضوع دیگر اینکه متاسفانه دستگاه قضایی امروز جامعه ما انقدر درگیر پرونده های خانوادگی و اجتماعی شده که دیگر حوزه میراث فرهنگی در این قاعده نقش چندان پررنگی ندارد.یکی از موارد مهم که می تواند نقش پیشگیرانه ای در حفظ میراث و ترمیم وجهه آن داشته باشد ٬ موضوع بازنگری در قوانین است چرا که جرائم سنگینی چون تخریب بناهای تاریخی و فرهنگی دارای کیفرهای نازلی چون جریمه های قلیل و حبس های کوتاه مدتی است که در عمل هیچ کدام به طور کامل جنبه اجرایی به خود نمی گیرد.
نتیجه گیری بحث:
مقوله میراث فرهنگی در جامعه ما علی رغم اهمیت آن در توسعه اقتصادی و فرهنگی و مصونیت سازی جامعه در مقابل بسیاری از رویکردهای منفی تمدن غربی ٬ بسیار ساده و بی محتوا انگاشته شده است. عدم وجود اعتبار کافی در بخش های سرمایه ای و تملکی سازمان میراث فرهنگی و ضعف بروکراسی اداری در این حوزه ٬ این مجموعه را به یکی از ضعیف ترین نهاد های اداری و تصمیم ساز در کشور بدل کرده است.در بسیاری از استان های کشور منجمله یزد ما هنوز ادارت تخصصی برای میراث فرهنگی نداریم و این حوزه به صورت یک نمایندگی کوچک و حقیر اداره می شود.و این در حالی است که با اعتماد به این ذخائر فرهنگی و تاریخی می توان هم از منظر اقتصادی با رونق صنعت تورسیم و هم از منظر فرهنگ سازی و جلوگیری از انشقاقا نسل های کشور و فرو غلتیدن در دامان مظاهر پوچ فرهنگی غربی ٬ می توان به شکلی وسیع از این سازمان و امکانات آن بهره جست ٬ کاری که در بسیاری از کشورهای جهان جواب داده است. نمونه برجسته این روند کشور ترکیه است که با بها دادن به اثار تاریخی و فرهنگی خود امروزه به یکی از مهمترین مقصد های گردشگری فرهنگی دنیا بدل شده است.کشوری که دارای یکی از بالاترین نرخ های تورم جهان بود و در خطر ورشکستگی کامل قرار داشت و از منظر منابع زیززمینی نیز یکی از فقیر ترین مناطق دنیا محسوب می شود ٬ امروزه یکی از ۲۰ اقتصاد برتر دنیا است و حتی سودای سرپرستی و نمایندگی فرهنگی جهان اسلام را نیز در سر دارد.
مخلص کلام اینکه بسیاری از دیدگاه های منفی موجود در قبال میراث فرهنگی به ضعف بنیه مادی این سازمان و عدم سنخیت اعتبارات و مسئولیت های سنگین آن است که در سه زیر مجموعه صنایع دستی َ میراث فرهنگی و گردشگری بوجود آمده است.اگر اینقدری که پول و سرمایه گذاری در حوزه فوتبال و وارد کردن اتومبیل های گران قیمت به کشور صرف می شود ٬ به میراث فرهنگی توجه می شد ٬ الان در نقطه ای امیدوارکننده تر قرار داشتیم ولی در مجموع انسان به امید زنده است و شاید در اینده ارزش این مراث های گران قدر هم برای مردم و هم برای مسئولان برجسته تر شود که این موضوع هم می تواند به تحول اقتصادی و هم تحول فرهنگی منجر شود.
با سپاس. محسن میرجانی ارجنان. عضو انجمن حامیان میراث کهن اردکان.