معرفی یک فیلم

دیشب از یکی از شبکه های تلویزیون فیلمی با عنوان ناشناس پخش شد. ساعت تقریبا از یک بامداد گذشته بود و من پیش خودم فکر کردم که یه چند دقیقه ای اش را می بینم و بعد خاموش می کنم و می خوابم. همان چند دقیقه کافی بود که دیگه تا آخر فیلم برم و تقریبا تا ساعت ۳ بامداد بدون اینکه اصلا کسلی و خستگی به سراغم بیاد تا آخر فیلم را دیدم. بازیگراش چندان سرشناس نبودن البته از من منظر من که یک فیلم باز اماتورم و قطعا نقش اول مردش بایستی که بازیگر معروفی باشه.موضوع فیلم یک درام جاسوسی و تبهکاری بود.مثل همیشه فضاها مه آلود و البته طرح چند تا علامت سوال نسبتا پیچیده در ابتدای فیلم.فیلم برداری های متفاوت اولیه فیلم هم جالب توجه بود و کمک می کرد که بتونه شخص اول را رازالودتر نشون بده.فیلم از داخل یک هواپیما شروع میشد که یک زن و مرد به احتمال دارای یک نسبت نزدیک مثل زن و شوهر در کنار هم نشسته بودن و این از ابراز علاقه زن به مرد در حین توقف هواپیما در داخل فرودگاه معلوم و مسجل بود.هواپیما در شهر برلن یعنی ماوا و زیست بوم کمونیست المان شرقی به زمین نشست. با شنیدن نام برلین ادمی بی اختیار به یاد استازی سازمان جاسوسی مخوف ان می افتد که برام قابل انتظار بود که بخشی از این فیلم نیز در همین رابطه باشه.مثل همه تریلرها باید در ابتدای درام یک اتفاق کلیدی و کانونی بیفته تا بقیه داستان حول محور اون شکل بگیره.که البته همین طور هم شد. چرا که بعد از خروج زن و مرد شخصیت اول که در ادامه زنی دیگر جای شخصیت زن اولیه را می گیره. در پی یک گیرو دار مرد داستان که در ابتدای فیلم یک پرفسور گیاه شناس است برای برداشتن مدارکش به فرودگاه میره و در حینی که می خواد به فرودگاه برسه تاکسی حامل او داخل یه رودخونه می افته و برای ۴ روز بیهوش میشه و وقتی که به هوش میاد و برمی گرده که بره دنبال همسرش در هتل می بینه که همه چی تغییر کرده و فردی دقیقا با هویت او جای اون را گرفته و او در ادامه برای اثبات خودش دست به یک سری اقداماتی می زنه که در نهایت معلوم می شه که خودش هم تروریست است و در حال ایفای یک نقش علمی بوده. و در نهایت مثل همه فیلم های هاللوودی که بایستی قهرمان داستان سربلند از مهلکه ها خارج بشه نجات پیدا میکنه.این بود کل فیلم.البته من کارشناس نیستم ولی حقیقتا ازش خوشم اومد.فیلم در یک فضای ارمانی و اتوپیایی غلبه حق بر باطل و پیروزی حق به هر نحوی بر باطل طرح ریزی شده است.البته ابهامات فراوانی برام در خصوص این فیلم پیش اومد که شاید مهمترینش این باشه که چطور فرد نقش اول فیلم خودش هم نمی داونست که پرفسور نیست و در ادامه داستان متوجه شد انهم بعد از آنهمه هزینه و مشقتی که متحمل شد.و یک نکته ظریف دیگه در خصوص این فیلم باز هم نفرت ابدی و دائمی از ماموران مخفی که ظاهر و سیمای روس ها را دارن و معمولا هم در کارزارهای اطلاعاتی از رقیبان اروپایی و امریکایی خود شکست می خورن. شاید بهترین نمونه اش در فیلم رانین که ژان رنو یکی از نقش هاشو بازی کرده قابل مشاهده باشد.یکی دیگر از جنبه های جالب توجه جلوه های ویژه اون بود که خیلی در زیبایی جذابیت و هیجان انگیز شدن فیلم کمک می کرد.البته اینم بهتون بگم اینکه میگم این فیلم یه فیلم خوبی بود برا متر خودم و ادمای در حد خودم میگم وگرنه که در مقام یک منتقد ادبی و فیلمشناس برجسته حتما این انتخاب محلی از اعراب نداره اگه اون منتقد اقای فراستی باشه که دیگه واویلا.