به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

روز های سختی را می گذرانم از یک طرف فشار کار در اداره میراث و تدریس دانشگاه و از طرف دیگر دغدغه شرکتی آبرومند و اصولی در امتحان دکترا که در ۲۵ فروردین ماه قراره با شیوه جدیدی که از پارسال پایه گذاری شد. برگزار بشه. بعضی شب ها خیلی انگیزه دارم و میشینم می خونم و حتی شده تا صبح بیدار می مونم و برخی از شب ها اصلا حسش نیست که بخونم. یادش به خیر این نیز گذشت و الان در استانه مرداد ماه منتظرم تا نتیجه نهایی اعلام بشه البته اگه بتونم مدارک ناقصم را هرچه سریع تر به دست دانشگاه اردبیل برسونم.خوب به یاد دارم اولین مطلبی بود که بعد از ایجاد وبلاگم گذاشتم و تنها دو سه سطر بود و الان که دارم ویرایشش می کنم شاید کمی بیشتر بشه. الان که به اون موقع بر می گردم البته یه کمی احساس غرور می کنم و خوشحالم که لااقل مجاز شدم و برا مصاحبه دعوت شدم . دیگه بقیه اش با خدا است. تا ببینیم چی میشه.به راستی کلیت زندگی ما انسان ها اینجوری میگذره و چشم که به هم میذاریم می بینیم که رفت و رفت و جز خاطره ای ازش چیزی نموند.و مطمئن باش که همیشه و همیشه اینچنین بوده و روزی هم خواهد رسید که دیگه ریگی ته ساعت شنی عمر ما باقی نمونده و ما نیز بایستی برای سفری دیگر خودمان را مهیا کنیم سفری که خیلی تا به حال نه به کیفیتش پرداختیم و نه کمی تخیلش کردیم.و الان هم ساعتی دیگه عازم تهرانم و اگه خدا بخواهد فردا برم و بتونم اون مدرکی رو که می خوام بگیرم. الهی به امید تو خدایا به امید خودت کار همه را راست و ریز کن و کار ما را هم همچنین.

وحالا حدود ۱۰ ماه از این پست می گذرد و من خدا را شکر تونستم در این مقطع قبول بشم.می دونم راه سختی در پیش دارم ولی با اتکا به لطف خداوند تبارک و تعالی می خوام این راه رو ادامه بدم.من در این مدت بارها لطف خدا رو تو زندگیم دیدم و خدا را شکر می کنم که خداوند بار دیگر علی رغم همه ناسپاسی ها این موقعیت را در اختیارم قرار داد که بتونم دوباره بلند شم و به مسیری روشن ادامه بدم.